دل نوشت های بی اجازه

دیوانه شو!دیوانه شو!

دل نوشت های بی اجازه

دیوانه شو!دیوانه شو!

نوشتن

قول بده که برای دل خودت بنویسی .در غیر این صورت تو فقط یک کار ادبی کرده ای . در حالی که باید نوشت و نوشتن با کار ادبی خیلی فرق دارد

به من قول بده که این کار را بکنی

                                          کریستین بوبن/فراتر از بودن

واقعا خوشحالم

امتحان ترمودینامیک تموم شده و من از ۴ تا سوال یکی رو جواب ندادم و بقیه رو هم که نمی دونم درست هستن یا نه؟!

یه دفعه محبوبه میاد و بهم میگه که دادخواه نمره های تحلیلی رو زده رو سایت

این مکانیک تحلیلی سخت ترین،داغون ترین و مزخرفترین درس این ترمم بود و من هم نصف جلسه ها  رو دودر بودم چون کلاس ۸ صبح بود و من خواب می موندم

بنابراین واسه امتحانش عین چی خونده بودم و خیلی نگرانش بودم

رفتم پای یه سیستم

رمز عبور

قلبم داشت می زد بیرون از جاش

وای با ۱۲ پاس شدم

خوشحالم اندازه ی خدا

دختر کبریت فروش

برف می بارید،ولی برای تو نه زیبا بود و نه هیجان انگیز

وقتی حتی یک چوب کبریت را نفروخته باشی و از فرط سرما دیگر نتوانی بگویی:آقا،خانوم تورو خدا از من یه کبریت بخرید

و من برای چندمین بار از خودم می پرسم آیا آدمها واقعا آدمند؟

یعنی هیچ کدام از آن عابران مشوش فرصتی برای اندیشیدن به تو نداشتند؟هانس که می گوید نداشتند!وگرنه که تو را صبح روز بعدش آرام و بی دغدغه در تابوت کلیسا نمی دیدند