ساعت خسته ی دیواری،12 شب را نشان می دهد.تمام کالبد اتاق تو را به مهمانی شب فرا می خواند و تخت خواب بی قرارت عاشقانه انتظارت را می کشد.دختر در شمردن ثانیه ها از ساعت پیشی می گیرد و این رخوت خواب آلوده را به باد سرزنش
در همین اوضاع کسالت بار،نوای آشنای زنگ تلفن،حواس همه را به خود جلب می کند
دختر:بله بفرمایید
پسر:سلام خانوم،من نمی خوام مزاحم بشم.فقط دلم می خواد یکی به حرفام گوش بده
د:خوب بگو من گوش می دم
پ:من دوسش دارم،خیلی
د:خوب دوسش داشته باش!مگه چی می شه؟
پ:خوب اون نمی فهمه که من این قدر دوسش دارم
د:چرا فکر می کنی خیلی دوسش داری؟
پ:چون که هر روز صبح از ساعت 9 تا 10 عاشقش می شم و یک ساعت تمام دوسش دارم،بعد از ظهرها هم 3 تا 4 همه ی احساسم را متوجه اون می کنم و شب ها 8 تا9 شدیدا حس می کنم بدون اون نمی شه زندگی کرد.این یعنی سه ساعت فکر عاشقونه!یه دختر چی می خواد بیشتر از این؟اصلا خودت بگو تو روز چند ساعت عاشقی؟
و
صدایی مبهم از آن طرف خط هنوز به این دلش خوش بود که عاشقی سه ساعته است
گاهی آدما واژه ها رو نمی فهمن ... اشتباه گرفتی عزیز ... ادم همیشه عاشقه ... سه ساعت از کف هم کمتره ...