استاد پای تخته دو بردار را در هم می آمیخت،فضای دلگیر تالار ، بچه های آخر کلاس را به رخوتی ملال انگیز فرو می برد.همه چیز مثل همیشه بود،کلاس برقرار،استاد استوار،دانشجو سر کار
در عصر جدید همه چیز و همه کس چند کاره می شوند
دستگاه پخش و ضبط کاست و سی دی در یک مجموعه
ماشین پرینتر و کپی و اسکنر با هم
خودکار آبی بی نوای من ،هم از عشق می نویسد هم از درد
هم ریاضی هم فیزیک
در تقویم علامت هم می گذارد
در لحظه های بی خودی عکس دوستان فضایی را گوشه ی جزوه های محکم قوانین می کشد
ساعت به کندی می گذشت
لبخند استاد همواره همراهش بود
دلم برایش می سوخت،چگونه می توانست تحمل این همه چهره ی عبوس را داشته باشد
چرا سعی نکردیم برای همدیگر بهترین باشیم
خود من همیشه منتظر لحظه ی مو عودم
منتظر یک کلاس ایده آل
در حالی که همین کلاس دم صبح نیز می تواند بهترین لحظه های من را رقم بزند
ناخودآگاه چشمم به پسری می افتد که بی کم و کاست نسخه برداری از تخته می کرد
وه،چقدر انبوه گیسوانش زیباست
کلاس تمام می شود
درهای خروجی
منتظرانی که به معشوق می رسند
سلام صبا جان . متن های جالبی داری . امیدوارم موفق باشی.
اگه دوست داشتی از وبلاگ من هم دیدن کن و البته نظر یادت نره .
با آرزوی سلامتی و سرفرازی .....
« قطعه ای از اوستا »
« منم زردشت که دشمن دروغ پرست و پناه نیرومند ، پیرو راستی خواهم بود تا در روز رستاخیز کشور دلخواه از آن من باشد .
ای مزدا !
تا هنگامی که می ستایم و می سرایم ، - همچنان دشمن دروغ و یاور راستیم - ای اهورا ! از تو می پرسم ، به من برگو چگونه دروغ را به دستهای توانای راستی توانم سپرد تا آنرا به دستور آئین تو برافکند و به دروغ پرستان شکست سترگی دهد و برای آنان رنجها و ستیزها به بار آورد ؟ »
اوستا - گاتاها - یسنا - هات44
عزیزم باز هم برام نظر بزار!!خوشحال می شم!! تو ۳۶۰ هم خوشحال می شم ادم کنی!!
موفق و شاد باشی!!
تبریک میگم صبا خیلی زود تونستی وبلاگت مطالبش زیاد کنی . باریکلا احسنت